کنایه های درس اول درس الهی: مهر او بلانشینان را کشتی نوح است، کشتی نوح بودن: کنایه از «نجات بخشی» الهی عبدا... عمر بکاست، عمر بکاست: کنایه از پیرشدن علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را/ که به ماسوا فکندی همه سایه ی هما را، سایه ی هما برسر کسی افکندن: کنایه از خوشبخت و سعادتمند نمودن کسی برو ای گدای مسکین درخانه ی علی زن؛ درخانه ی کسی زدن: کنایه از طلب کردن چیزی که علم کند به عالم شهدای کربلا را؛ علم کردن: کنایه از مشهور و زبان زد نمودن چو علی که می تواند که به سر برد وفا را؟ به سر بردن وفا: کنایه از به پایان رساندن شرط وفاداری، تا به آخر وفادار ماندن که زجان ما بگردان ره آفت قضا را؛ راه گرداندن: کنایه از دور کردن درس دوم: کنایه های شعر رستم و اشکبوس: سرهم نبرد اندر آرد به گرد؛ سر به گرد آورد: کنایه از کشتن و نابودی و شکست دادن بپیچد زوروی و شد سوی کوه؛ روی پیچیدن: کنایه از فرار کردن، روی برگرداندن که رهام را جام باده ست جفت؛ جام باده جفت کسی بودن: کنایه از اهل بزم و تفریح و عیش و نوش بودن کمان به زه را به بازو فکند؛ کمان به زه: کنایه از کمان آماده هماوردت آمد مشو بازجای؛ مشو بازجای: کنایه از اینکه فرار نکن، بایست عنان را گران کرد و او را بخواند؛ عنان گران کردن: کنایه از توقف و ایستادن تن بی سرت را که خواهد گریست: کنایه از کشته شدن رستم چه پرسی کزین پس نبینی توکام؛ کام ندیدن: کنایه از به آرزو و هدف نرسیدن سر سرکشان زیر سنگ آورد؛ سربه سنگ آوردن: کنایه از کشتن و نابودی بدو روی خندان شوند انجمن؛ روی خندان شدن: کنایه از مسخره کردن و ریشخند ببین تا هم اکنون سرآری زمان؛ سرآمدن زمان: کنایه از فرارسیدن مرگ کمان را به زه کرد و اندر کشید؛ کمان را به زه کردن: کنایه از آماده نمودن کمان تنی لرز لرزان و رخ سندروس؛ رخ سندروس شدن: کنایه از ترسیدن . تنی لرزلرزان : کنایه از ترسیدن سپهر آن زمان دست او داد بوس؛ دست کسی را بوسیدن: کنایه از تشکر و قدردانی ببار باده که بنیاد عمر بر باد است؛ بر باد بودن چیزی: کنایه از سست و بی دوام و ناپایدار بودن کنایه های درس سوم: حمله ی حیدری: دلیران میدان گشوده نظر/ که بر کینه اول که بندد کمر ؛ نظر گشودن: کنایه از دقیق شدن، بدقت دنبال کردن موضوع کمربستن: کنایه از آماده شدن برانگیخت ابرش برافشاند گرد؛ گرد برافشاندن: کنایه از باشتاب حرکت کردن بیامد به دشت و نفس کرد راست؛ نفس راست کردن: کنایه از نفس عمیق کشیدن همه برده سردر گریبان فرو؛ سردر گریبان فروبردن: کنایه از ترسیدن و نیز شرمندگی و سکوت در صلح بستند بر روی هم: کنایه از آغاز جنگ و از میان رفتن صلح و آشتی فلک باخت از سهم آن جنگ رنگ؛ رنگ باختن: کنایه از ترسیدن نخست آن سیه روز و برگشته بخت؛ سیه روز و برگشته بخت: کنایه از بیچاره و بدبخت چو ننمود رخ شاهد آرزو» کنایه از اینکه همدیگر را شکست ندادند، به آرزویشان نرسیدند. که شد ساخته کارش از زهر چشم؛ کارش ساخته شد: کنایه از اینکه روبه نابودی شکست رفت، کارش تمام شد، شکست خورد و نابود شد. پی سربریدن بیفشرد پا؛ کنایه از مصمم کردن- تلاش کردن. سربریدن: کنایه از کشتن و نابودی چوشیر خدا راند برخصم، تیغ/ به سرکوفت شیطان دو دست دریغ. دست برسر کوفتن: کنایه از افسوس و حسرت خوردن تیغ راندن: کنایه از نبرد و مبارزه پرید از رخ کفر در هند رنگ؛ رنگ پریدن : کنایه از ترسیدن= رنگ باختن درآورد از پای، بی سرتنش؛ از پای درآوردن: کنایه از ساقط نمودن، از میان بردن چو غلتید در خاک آن ژنده فیل/ بزد بوسه بردست او جبرئیل؛ در خاک غلتیدن: کنایه از کشته شدن، مردن- بوسه بردست زدن: کنایه از تشکر و قدردانی در غزا بر پهلوانی دست یافت؛ دست یافت: کنایه از پیدا کردن گفت: من تیغ از پی حق می زنم؛ تیغ زدن: کنایه از جنگیدن درس چهارم: کنایه های درس بچه های آسمان نگاه علی روی کلمه ی کفش ورزشی خشک می شود:کنایه از خیره ودقیق شدن بار فقر را بدوش کشیدن: کنایه از تحمل فقر و تنگ دستی تنگ دستی: کنایه از نداری و فقیری خواب بودی: کنایه از ندانستن و نفهمیدن از نفس می افتد: کنایه از خستگی فراوان- درماندگی و ناتوانی پاهای بی رمق علی دوباره جان می گیرد: کنایه از توانا و قدرتمند شدن پاهای علی جان می گیرد: کنایه از توانمند و تواناشدن علی نقش زمین است: کنایه از برزمین افتادن از نگاه علی همه چیز رنگ باخته است: کنایه از بی ارزش شدن زیرچشمی: کنایه از پنهانی اشک در چشمانش حلقه زده است: کنایه از آمادگی برای گریستن علی در جا خشک می شود: کنایه از غم و اندوه دلش بروی بسوخت: کنایه از ترحم و غم و اندوه درس پنجم: کنایه های کباب غاز: در میان گذاشتن: کنایه از مطرح نمودن – نظر خواهی کردن جلوشان درآیی: کنایه از تلافی کردن خط بکس: کنایه از نادیده بگیر- صرف نظر کن سماق مکیدن: کنایه از بی بره ماندن- به بطالت گذراندن- انتظار بیهوده کشیدن پایی می افتد: کنایه از پیش آمدن موقعیت- ایجاد فرصت شکم را صابون زدن: کنایه از دل خوش کردن- منتظر حادثه و واقعه ی خوب ماندن- به خود وعده دادن ساعت شماری کردن: کنایه ازمنتظر ماندن روبه راه شدن: کنایه از مهیا و آماده شدن آسمان جل: کنایه از فقیر و بی چیز بی دست و پا: کنایه از بی عرضه و ناتوان شر کسی را از سرکندن: کنایه از خلاص و رها شدن کش رفتن: کنایه از دزدیدن خاک به سر شدن: کنایه از بدبختی و بیچارگی سر به مهر: کنایه از سربسته= دست نخورده هیچ بروبرگرد نداشت: کنایه از اینکه قطعی و حتمی بود. دست و پا کردن: کنایه از تهیه و فراهم کردن شکستن گردن: کنایه از نابود کردن- کشتن - شکست دادن کشف آمریکا و شکستن گردن رستم: کنایه از کار بسیار سخت و دشوار از دستش ساخته است: کنایه از عهده برآمدن- توانایی داشتن چند مرده حلاج بودن: کنایه از توانایی داشتن و از عهده برآمدن زیرسنگ چیزی را پیدا کردن: کنایه از انجام یک کار سخت و دشوار سرخ و سیاه شد: کنایه از خجالت کشیدن- شرمنده شدن قید غاز را باید شد: کنایه از منصرف شدن خاک برسر ریختن: کنایه از چاره اندیشی خودتان را بزنید به ناخوشی: کنایه از اینکه خود را بیمار و ناخوش نشان بدهید= تمارض بچه قنداقی: کنایه از ساده لوحی- کوتاه بینی پاپی شدن: کنایه از در امری اصرار ورزیدن تا حسابش را دستش بدهیم: کنایه ازمجازات کردن و کیفر دادن هزار سال به این سالها برسید: کنایها ز اینکه عمرتان طولانی شود و وضع و حال و روزگارتان بهتر ازگذشته ود. دست به غاز زدن: کنایه از اقدام کردن بر ای خوردن غاز نشخوار کردن: کنایه از تجزیه و تحلیل و بررسی کردن سر دماغ آمدن : کنایه از سر حال و با نشاط شدن گره فقط به دست خودت گشوده خواهد شد : کنایه از حل مشکل دست زدن : ( در اینجا) کنایه از خوردن جان گرفتن: کنایه از نیرومند و توانا شدن دستگیرش نشده بود : کنایه از نفهمیدن – متوجه موضوع نشدن مهار شتر را به کدام جانب می خواهم بکشم: کنایه از مشخص کردن هدف و مقصود نوش جان کردن: کنایه از خوردن / نونوار : کنایه از شیک و مرتب دست به دامان شدن : کنایه از کمک و یاری طلبیدن شکم ما جا ندارد : کنایه از زیاد خوردن کاه از خودمان نیست کاهدان که از خودمان هست: کنایه از اختیار خوردن رااز دست ندادن، زیاده روی نکردن در خوردن، حد نگاه داشتن دلی از عزا درآوریم: کنایه از خوب و کامل خوردن و بهره بردن دهن باز : کنایه از تعجب و شگفتی دستگیرم شد : کنایه از فهمیدن – متوجه و ملتفت شدن خاطر جمع بودن : کنایه از اطمینان و اعتماد از عهده برامدن : کنایه از توانایی انجام کار در صرف کردن صیغه بلغت و اهتمام تمامی داشتند: کنایه از اینکه درخوردن بسیار تلاش می کردند ، پر خوری کردن سر سوزن : کنایه از مقدار بسیار کم و ناچیز چانه اش گرم شده: کنایه از پر گویی ، زیاد حرف زدن نوک جمع را چیده : کنایه از اینکه به دیگران اجازه صحبت نمی دهد ،در سخن گویی از همه سبقت گرفته . بی چشم و رو: کنایه از بی شرم – بی حیا همه گوش شده بودند و ایشان زبان: کنایه از اینکه همه سکوت کرده بودند و به دقت گوش م یدادند و ایشان فقط سخن می گفت. کباده چیزی را کشیدن: ادعای چیزی داشتن، خواستار چیزی بودن چین به صورت انداختن: کنایه از ناراحت شدن کاسه . کوزه یکی شدن: کنایه از خودمانی و صمیمی شدن حقش را کف دستش می گذاشتم: کنایه از مجازات کردن ، تنبیه نمودن دلم می تپد : کنایه از اضطراب داشتن شش دانگ : کنایه از کامل بودن دامن از دست رفتن: کنایه از بی اختیار شدن سرش توی حساب است : کنایه از حواس جمعی متوجه امور بودن این یک دم را دیگر خوش نخواند: کنایه ازاینکه کار خوبی انجام نداد- کار شایسته ای نکرد. تا خرخره خورده ام : کنایه از زیاد خوردن سرم را از تنم جدا کنید : کنایه از اجبار کردن – کشتن و نابودی دودل ماندن : کنایه از تردید و شک داشتن چشم دوخته شدن : کنایه از خیره شدن – دقیق نگاه کردن زیر بغلش را بگیرم : کنایه از کمک کردن – یاری رساندن دست و پا کردن : کنایه از فراهم و آماده نمودن به شکم آقای استاد می بستم : کنایه از نسبت دادن دروغ دماغش نسوزد: کنایه از کنف شدن – شرمسار شدن هم صدا شدن : کنایه از اتحاد و هم بستگی و هم نظر شدن
نظرات شما عزیزان:
پاسخ:باتشكر